-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آذرماه سال 1385 19:40
تنها آنکس که بزرگترین جا را به خود اختصاص نمی دهد از شادی لبخند بهره میتواند داشت. «شاملو»
-
گوسفندانه
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 18:21
از یه گوسفند میپرسن آرزوت چیه؟ میگه: دفعه بعدی که سوار وانت میشم جلو بشینم.
-
گلستانه
شنبه 27 آبانماه سال 1385 13:07
کاوه گلستان میگه: «من میخواهم صحنه هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه دار کند و به خطر بیاندازد. میتوانی نگاه نکنی.میتوانی خاموش کنی.میتوانی هویت خود را پنهان کنی.مثل قاتل ها.اما نمی توانی جلوی حقیقت را بگیری. هیچ کس نمی تواند.» کاش ماها هم با شعرهامون.نوشته هامون.حرفهامون.نقاشی...
-
میلاد
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1385 12:23
میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند چیزی نادر به زندگی آغاز می کند با شادی واندکی درد روزانه به گونه ای نمایان بر میبا لد بدان ماند که نادرۀ نخستین است ونادرۀ آخرین. (شاملو) سلام به همه دوستای گلم.من دوباره هستم.به همه تون سر زدم.خوندمتون.حالم خوبه.خیلی شادم.پر انرژی تر از همیشه . یه دنیا عشق تو قلبمه که سعی میکنم به همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 08:33
دوستان عیب کنندم که چرا آپ نکنی؟ اصلا مگه حرفی هم باقی مونده که من بنویسمش؟حرفی هم اگر هست دوستان زحمت نوشتنش رو دارن میکشن. من خیلی که سر درد دلم باز شه میخوام بنویسم آیزنهاور یکشنبه میرسه خلیج فارس.میگم اینتر پرایز هم تو راهه.که خوب خبر خوبی نیست. یا فوقش بگم که فستیوال فیلم رم شروع شده.که خوب لابد میدونین خودتون....
-
برای تنهایی پل های فلورانس اشک میریزم.
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 13:18
پیره زنی که سالها دوستش میداشتم خیلی زیاد آخرین جمله ای که گفت این بود: چرا خبر نگار شدم؟ بعد برای همیشه چشمهاشو به روی منظره رودخانه و پل و شهری که دوستش میداشت بست. کلیسا زنگ میزد.قلبم کنده شده بود.داشت با مسافر میرفت انگار.از روی رودخانه و پل و شهر گذشت.از میدونها و کبوترهای که دونه میخوردن.از صحن کلیسایی که...
-
آپ قطبی
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 08:42
به دو تا مکالمه توجه کنید.(هر گونه شباهت اعداد تصادفی میباشد) ۱:تو ماشین رو که انداختی تو کاراژ منو دیدی بعد یادت رفت که اطلاع بدی که داری با من میایی بیرون.نکنه نگران بشن؟ ۲: نه قربونت برم .هواسم بود.کسی خونه نیست که اطلاع بدم. ۱: آها.خوب زنگ بزن اطلاع بده .بیان خونه نگران نشن؟ ۲: نه .کسی نیست آخه . ۱: بابات؟ ۲: یه...
-
سرود دختری که از کوچه به خانه می آید
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 09:40
در ژوهانسبورگ برف میبارد چک ما دست آنهاست و پول آنها دست ما سلیکون های لنگه به لنگه نمیخواهد با صدای زنگ ساعت بیدار شود ولی کودک در مهد است پوست خشکیده لبهایم را میکنم بعد انار را با نمک نوش جان میکنم و مردی مردی با تمام بار زندگی بر دوش تمام بار یک زندگی وکودکی که باید برای ماشینی که داده ام مال خودش باشد مال خود...
-
رنگین کمان
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 15:12
امروز ظهر حوالی ساعت 1 تلوزیون رو که روشن کردم رو شبکه تهران روشن شد. بی هدف بودم.توی کانالهای ایرانی هم که خوب فرقی نداره به کدومش نگاه کنی. نشستم به تماشا.یه برنامه بود به اسم رنگین کمان که انگار مخصوص خردسالان بود. یه خانومه بود به اسم خاله نرگس که از بچه های تو استودیو میخواست که خودشون رو معرفی کنن.بعضی هاشون...
-
دنیای تصادفی
یکشنبه 29 مردادماه سال 1385 09:08
۲۸ مرداد ۳۲ شعبون بی مخ.تهران.کودتا. ۲۸ مرداد ۸۵ . شعبان جعفری.لس آنجلس.مرگ.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مردادماه سال 1385 13:05
"Alas," said mouse," the whole world id growing smaller every day. At the beginning it was so big that I was afraid, I kept running and Running, and I was glad when I saw walls far away to the right and left, But these long walls have narrowed so quickly that I am in the last Chamber already and there in the corner...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 10:20
هفت صد سال است که اینجا نبوده ام اما هیچ چیز تغییر نکرده. هنوز بخشایش از هره ی پروردگار ، از همان اوج دست نایافتنی می بارد! هنوز سمفونی یکنواخت ستاره و آب هنوز طاق سیاه آسمان! و باد....هنوز همانطور می رسد و می پراکد. حتی مادر هم هنوز همان ترانه های همیشه را زمزمه می کند. خانه ی آسیایی ام چون صداست و من هنوز می توانم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مردادماه سال 1385 08:12
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست درو دیوار گواهی بدهد کاری هست
-
آی دی کالر
سهشنبه 3 مردادماه سال 1385 12:29
از پهلوی راست میغلطم رو پهلوی چپم.چشامو رو هم میزارم و فکر میکنم به روزهایی که نبود.حتی اسمی ازش هم نبود.قرار هم نبود که باشه. چه بی مسولیت و لا قید زندگی میکردم اون روزها .بعد دقیق میشم تو کارهام و افکارم ببینم که اون روزها رو ترجیح میدم یا این روزها رو که یه هو یه لگد میزنه تو پهلوی راستم.هیچ حرکتی نمیکنم. یه کمی...
-
خونه تکونی
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 15:34
فقط خدا میدونه که تو این چند وقته با وجود تمام دردهای جسمی که داشتم چقدر اعصابم آرومه. کلی دارم حال میکنم .عصرها با صدای جیرجیرکها و یه هو پر کشیدن گنجشکها لای شاخه ها کلی آروم میشم. تو این چند وقته کلی با خودم خلوت کردم.کلی فکر کردم.اصلا دوست ندارم برگردم تو محیط سابقم .خیلی چیزها رو دارم دورو بر خودم عوض میکنم.واقعا...
-
داستان بیکینی و بیمارستان
شنبه 3 تیرماه سال 1385 16:39
تا حالا شده که تو یه فصل خوب به قصد عشق و حال و در کنارش دیدن مسابقات جام جهانی با یه اکیپ باحال، چمدونتو شامل: مایوهاو بیکینی های رنگارنگ ،چند تا عینک ،کلی لباس ،یه عالمه جینگیل فینگیل و...ببندی و بری سفر ؟ میدونم که چیز عجیبی نیست.بقیه شو بشنوین بعد. شده بعد از این همه تهیه وتدارک به محض اینکه رسیدین به مقصد وتازه...
-
باز هم مسافرت
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 07:59
سلام من بازم دارم میرم مسافرت .ممکنه یه کمی طول بکشه.۲ هفته رو خودم میتونم حدس بزنم .بقیه اش رو نه.اما تمام سعی ام رو میکنم که در طول سفرم بیام تو نت و به تک تکتون سر بزنم. مواظب خودتون باشین.برای من هم دعا کنین.برای شب قطبی هم دعا کنین. خدا نگهدار.
-
خیلی محرمانه
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1385 09:06
دیشب جلسه ای محرمانه با حضور خودم و عشقم انجام شد .که ناخوداگاه و ناخواسته به مساله کاریکاتور روزنامه ایران و عکس العمل آذری ها ( که نمیدونم چرا اسرار دارن از واژه ترک به جای آذری استفاده کنن و فرهنگ و تمدن بیش از سه هزار سالشون رو با فرهنگ خیلی کمتر از هزار سال ترکهای وحشی تاخت بزنن) کشیده شد. و اما نتیجه... کاملا...
-
با عرض پوزش از همه
سهشنبه 2 خردادماه سال 1385 10:43
"F... you" Function U.S.A. You says "Fuck you" to the president of U.S.A. Nothing happens, you become famous, they make you write a book and you make millions of dollars. But meanwhile the President sues you and gets all the money you have. ENGLAND You say, "Fuck you" to the Prime minister of England. The Prime...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1385 09:45
سلام کلی باز اتفاق افتاده تو این مدت که من نبودم. البته از ته دل ایمان دارم که همشون حتی اونایی که ظاهر خوبی ندارن در باطن به نیکی ختم میشن. ممنونم از همه کسایی که برام دعا کردن. از انوش هم ممنونم که حداقل نبودنم رو متوجه شدو پی گیرم بود. شب قطبی هم که ....وقتی بهش فکر میکنم جیگرم خون میشه .گر چه مطمئنم که بهترینها در...
-
اینجا جزیره ادم خوارهاست.
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 17:31
تا حالا فکر میکردم این دنیا اگه خیلی هم که بی ارزش باشه ارزش مردن رو داره. بابا.من گمونم تو ایران زندگی نمیکنم که هنوز حالیم نیست این همه توقع نباید داشت. روزی که اولین بار سنگ مزار شاملو رو دیدم با خودم فکر کردم : ای ول چه شیک.کلا یه تیکه سنگ مشکیه نیم متریه که روش امضای شاملو بود .همین. تصور کنین که اون نیم متر رو...
-
حاجی جان...( با لحجه مشهدی)
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1385 12:07
اول قبل از هر چیزی بگم که چقدر دنیا گند شده که مشغله فکری نصف مردم امور مالیه. دوم اینکه اگه خدابخواد داره اتفاقات خوبی برای یکی از بچه ها که مدتی بود گرفتاری داشت میافته.بابتش خوشحالم. سوم اینکه یه پسر بچه خوشگل و با هوش که داشت استعدادهاش حیف میشد چند روزیه که میره مهد کودک و کلییییییییی خوب شده از همه لحاظ. یه بچه...
-
۲ ماه بعد...
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 20:25
سلام به همه میدونم که همتون کلی گله دارین ازم .حق هم دارین.اما باور کنین که موقعیتش رو نداشتم. بلاگ همتونو خوندم.مثل همیشه ساروی کیجا از همه بیشتر نوشته بود...گیجه گرفتم تا همشونو خوندم.نگار هم انگار کلی تغییر کرده .شب قطبی هم که باز انگار تو این مدت کلی گلودرد گرفته بوده.جیغ جیغو نان اور شده.علی کوچیکه باز ۳ خط در...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1385 23:51
سلام به همه دوستای خوبم ممنون که به یادم بودین. من الان شمال هستم و به سختی تونستم تو این ساعت وقت کنم و بیام تو نت . فقط میتونم یه خبر خوب بهتون بدم اینکه من اینجا حالم خیلی بهتره ممکنه به همین خاطر یه مدت طولانی اینجا بمونم . برای همه تعطیلات خوبی رو آرزو میکنم. حسابی کیف کنین.
-
سال نو
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 08:53
سلام به همه دوستایی که تو سالی که در حال اتمامه من و وبلاگمو تحمل کردن. احتمال داره تا سال بعد نتونم مطلب تازه بنویسم. برای همه شما و خانواده هاتون سال خیلی خوبی رو همراه با شادی و سلامتی و کلی پول ارزو میکنم. دوستتون دارم. سال نو پیشاپیش مبارک و خدا نگهدار.
-
روز شمار آزادی
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 11:40
فقط یک روز دیگه مونده به لبخند رضوانه به اشکهای شوق کیمیا.فقط یک روز مونده به ترکیدن بغض معصومه خانم .کاش اکبر بفهمه که این مدت چقدر سخت گذشت.چقدر تلخ گذشت.
-
تهوع
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 12:40
حالم خوب نیست.حالم از همه چیز به هم میخوره. اجازه بدین بالا بیارم.
-
روز شمار آزادی
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1384 08:56
فقط ۲ روز دیگه مونده به...
-
روز شمار آزادی
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 09:52
فقط ۳ روز مونده به...
-
روز شمار آزادی
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 07:43
۴ روز مونده به...