زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

آپ قطبی

 

به دو تا مکالمه توجه کنید.(هر گونه شباهت اعداد تصادفی میباشد)

۱:تو ماشین رو که انداختی تو کاراژ منو دیدی بعد یادت رفت که اطلاع بدی که داری با من میایی بیرون.نکنه نگران بشن؟

۲: نه قربونت برم .هواسم بود.کسی خونه نیست که اطلاع بدم.

۱: آها.خوب زنگ بزن اطلاع بده .بیان خونه نگران نشن؟

۲: نه .کسی نیست آخه .

۱: بابات؟

۲: یه مسافرت کاریه.

۱: کجا؟

۲: قبرس .بعدش هم لندن.دوباره همین مسیر رو بر میگرده.

۱:پس حسابی سوقاتی میخوری.

۲: نه بابا .گفتم که .رفته یه سفر کاری.اصلا وقت خرید نداره.

۱: اوکی.خوب ماما چی؟

۲: اونم رفته بود آلمان یه سری به دختر خاله اش بزنه که اتفاقی ویزاشون جور شد رفتن آمریکا .

۱: خوب پس بلاخره سوقاتی میخوری.

۲:از این طریق شاید.

................................................

۱: .........( بعد از سلام و احوال پرسی۹ چه خبر؟

۲: سلامتی.دنبال یه ضامن هستم وام بگیرم.

۱: آها .چه قدر؟

۲: ۱۰۰ هزار تومن.

۱: آها...دیگه چه خبر؟

۲:   ۷ ماهه که اجاره خونه ندادیم.یه تیکه زمین داشتیم دارم اونو میفروشم.دعا کن مشتری بیاد.

۱: ان شالله هر چی صلاحه.دیگه چه خبر؟

۲: داروهام تموم شده .منتظرم یه پولی دستم بیاد برم داروهام رو بخرم.

۱:...

۲: اونم مریضه دکترها میگن مثل اینکه مریضیش بده.آخر آبان وقت گرفته بره دکتر.

۱: اگه حالش انقدر بده چرا زودتر نمیره؟

۲: آخه بیمارستان دولتی وقت گرفته اونها هم وقتهاشون دیر به دیره.

۱: آها.....

۲: اون هم افسردگی گرفته .اصلانمیتونه حرف بزنه.فقط گریه میکنه.

۱:...

۲:...

۱:...

۲:....

 

این داستان همین طوری ادامه دارد.

شب قطبی گله کرده بود که چرا آپ نمیکنی.اینم به خاطر گل روی شب قطبی.

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
شب قطبی چهارشنبه 12 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:22 http://shabeghotbi.blogsky.com

آخ عشقم هلاکتم به خدا..............
می خواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامتتتتتتتتتتتت
یه دل سیر میخوامت که بغلت کنم اونقدر محکم بغلت کنم که له شی ولی آخه....
قربون دلتم میرم که ....

علی پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:13 http://www.iruniha.persianblog.com

میدونم تو خواسته ای بگی یکی داره میمیره از خوشی و یکی ... / ولی خدایی ش من دلم برای اولی ها سوخت / چون یکیشون بی پدر مادره / و اون یکی فقط دنبال سوقاتیه!

انوش پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 14:20

این دلسوزی علی آقا( با تمام احترامی که براش قائلم و از خوندن مطالبش همیشه سرخوش میشم) مثل دلسوزی اون بچه هست که به مامانش میگه من دلم برای پسر همسایه میسوزه چون بیچاره آشپزشون نیست و مجبورن چند روزی تا برگرده همش پیتزا و فست فود بخورن. آخی!!!
ضمناً، گله ی شب قطبی کاملاً بجا بوده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد