دیشب باز تو فکر فروغ بودم و کارهاش و زندگی و غم هاش.باز هم غمی
عجیب و بی اسم و بی نشان به سراغم اومد که معمولا بعد از خوندن
شعرهاش و فکر کردن به زندگیش دچارش میشم.
این دفعه اما سعی کردم از نگاه دیگه یی هم ببینم .
یاد تنهایی و بزرگواری پرویز افتادم و بی پناهی و بی مادری کامیار.
گور بابای پرویز شاپور .بره یه زن دیگه بگیره.اصلا شاید هر زن هرجایی
یه شبه یی هم بتونه بکنه کاری که فروغ میکرد براش.
کامیار چی؟کامیار هم بره یه مادر دیگه بگیره؟
کسی بعد از فروغ براش فیل و ماشین نقاشی کرد؟
کی «فین»کردن رو یادش داد؟
کسی بهش فرصت بچه گی کردن رو داد؟
کی اولین خط خطی هاشو قاب کرد زد رو دیوار؟
کسی بعد از اون براش صدای گربه و خروس در آورد؟
بعدها که به مدرسه رفت نوشت:مادر در باران رفت؟
به خاطر شعر یا فیلم یا عصیان یا حتی ابراهیم گلستان میشه برای کسی
مادری نکرد؟
«ساده است چیدن گلی
و فراموش کردن که
گلدان را آب باید داد...»
آخماتوا
وحشت آوره اما اگه
؟
سلام دوست عزیز نظری که داده بودی امروز خواندم وبلاگت رو هم لینک کردم
امید وارم موفق باشی....
سلام
خوشحال می شوم برای مطلع شدن از علت توقیف کتابم و ادامه ی مطلب غزاله علیزاده به وب لاگم سربزنید .
www.natashaamiri.persianblog.ir
چند نکته:
اول که کسی نمیدونه فروغ اگر می موند جبران دوری از کامیار رو براش می کرد یا نه؟
دوم هم، برای فروغ شدن باید یه فرقی باشه. گیرم فرق در نگاه به عشق و شعر و کار و فیلم و خانواده و زندگی و مرگ باشه.
سوم هم که مخاطب خاص!!؟
هر متنی بیانگر یک احساس فرامتنی خاص در یک زمان خاص هست. در اون زمان خاص می تونه حضور یه شخص خاص یا حتی یک شیء خاص خیلی برجسته باشه.
و آخر اینکه این روزها سرم به فیلم دیدن و عکس گرفتن و کتاب خوندن گرمه.
ضمن اینکه هوا هم خیلی سرده و در منجمد شدن جوهر خودکار خیلی بی تأثیر نیست.