زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

هفده اردیِِِبهشـت

 

عطر غلیظ بهار نارنج در شب ساکت و مطبوع بهاری ته نشین شده.

نفس میکشم و جای خیلی ها رو خالی میکنم.

بو میکنم و قلبم با یاد آوری خیلی ها فشرده میشه.

اما امشب دوست ندارم غم نبودن و یا دور بودن اون خیلی ها غمگینم کنه.

دوست دارم امشب با عطر و شب و سکوت و بهار خوش باشم.

چشمهام رو میبندم و به جای همه ی اون خیلی ها نفس میکشم.

آخه امشب سحر گاه ۱۷ اردی بهشته.

اونهایی که شک دارن و میخوان مطمئن شن که جزو اون خیلی ها هستن یا نه ،میتونن هر کجای

دنیا که هستن چشمهاشونو یه لحظه ببندن.

اگه بوی بهار نارنج رو حس کردی خودتی.شک نکن.

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر
تازه وارد دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 02:06 http://satregerye

سلام .

یه سلام بلند از یه خونواده ی سه نفره ( خودمون ودختر ۵ سالمون بارانه) من همچنان تدریس میکنم.ندا هم مدیر کانون پرورش فکر یه. گنبد کاووس فعلا پابندمون کرده. مطالبتو می خونیم. به یسنا کوچولو وجناب قهرمان سلام برسون.

این نظر مربوط به ساروی کیجاست که اشتباهی اینجا تایپ شده.

علی اکبر دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:22 http://my-whispers.blogsky.com

سلام سایه جان
اینم وبلاگی که گفته بودم می سازم و حرفای دلم رو توش می نویسم
اگه یادتون باشه تو اون یکی وبلاگم اینو ازم پرسیده بودید
منتظرتون هستم

خوشحالم .بهت سر میزنم .موفق باشی.

خاموش دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:42

اول که وقتی یه مرد از حماقت و بیشعوری خودش حالش گرفته بشه، حق اینه که سر خودش رو بکوبه به سنگ، یه کم زر زر کردن که دیگه جای خود داره.!!
دوم هم، من ۱۵ سال شیراز زندگی کردم که بوی بهار نارنج جزو خصوصیت تقویمی اردیبهشت ماه اونجاست. خیلی از شبا وقتی میخوابم احساس میکنم توی کوچه باغهای قصرالدشت دارم میچرخم و هی سینه ام رو از نفسهای عمیق پر میکنم ولی وقتی بیدار میشم باز همون خاک و گرما و شرجی لعنتی هست و هیچی دیگه نیست.

شب قطبی دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:49

آه!

بخوره تو قلبم.

تازه وارد دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:18 http://satregerye


سایه ی عزیز سلام.چه اشتباه قشنگی،

خوشحالم از آشنایی با شما.مایه دوست رو گم کرده بودیم اما

یه دوست جدید پیدا کردیم. (ندا)

ممنونم از لطف شما ندا و بهمن عزیز.
ان شالله بتونیم دوستای خوبی باشیم.

علی دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:39 http://www.iruniha.persianblog.com

والله سایه جون / ما با چشم های باز هم بوی بهارنارنج توی بینی مون هست / یک علتش هم همونه که اون "شیرازی" گفته / میمونه این که با چشم های باز قبول هست یانه!

هر جور که تو بگی قبوله.میخوای اصلا من چشمامو ببندم؟

خاموش دوشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:43

دقیقاً.

رند عالم سوز سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 http://marderend.blogfa.com

سلام
از این که سر می زنی ممنونم

shabeghotbi سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:59

khoda nakone nazanin,postet bordam be 2 sale pish o nakhod agah ah keshidam

آه رو شاید بشه برای چیزهایی کشید که دیگه تکرار نمیشن.چیزها یا کسایی که از دست رفتن.تازه اونم شاید.تو چرا آه بکشی عزیزم؟ مگه من مردم؟اشاره کن تا همه چیز فراهم بشه.هر چیزی که تو بگی.هر چیزی که تو بخوای.اشاره کن.

ساروی کیجا سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:28 http://mehrvash.persianblog.com

هاهاها .. ساروی کیجا این جا .. ساروی کیجا اون جا .. ساروی کیجا هم جا ....

علی پنج‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 http://www.iruniha.persianblog.com

اگرچه طبق سنت من / اینجا جای حرف های مربوط به یادداشت هست / ولی چون ئی میلت را نداشتم / گفتم بپرسم؛ / چه شده که سایه ی زودرنج حساس / منو امتحان می کرده! / پس تو نمیدونی که اسم "امتحان" که میاد ها / از هر نوعش / چار ستون بدن من شروع می کنه به تق تق لرزیدن.

[ بدون نام ] جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 20:53

خدارو شکر.

shabeghotbi جمعه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 21:26

fadaye to mehraboon..ishala, chizaiee ke gharer etefagh biofte behtar az unaieeye ke etefagh oftade motmaenam. sobhe zoodeto beboos alame ta

رند عالم سوز شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 12:38

از بابت آمدنت که محبت داری. عزیز دلم.
اما اگر نمی فهمیدم که رند نبودم برادر!

خاموش شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 15:11

به این رفیقت بگو من شیرازی نیستم.

۱- چشم
۲-چرا خودت نمیگی؟
۳-حالا دیگه با خوندن اینجا خودش متوجه میشه.

[ بدون نام ] یکشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:16 http://off-line.blogsky.com/

!

یک ناشناس دوشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:23 http://nightlight.blogsky.com

سایه جون سلام.
از تشابه اسم اون وبلاگم با وبلاگت خیلی شگفت زده شدم.می دونی سایه تو نوشته هات یه غمی بود؛خیلی سوزنده.نمی دونم؛به خاطر استقامتت بهت تبریک میگم.می دونی منم شیرازی ام.منم بعضی شبا از ستارخان که رد میشم وقتی می بینم بوی گل و خاک نم زده یه جوری میشم. یه جور خیلی خوب.به هر صورت.موفق باشی عزیزم

امضا:یک ناشناس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد