اول که ما خیلی مخلصیم خانم. هم از بابت سوغاتی و مهمتر اینکه آشتی هستیم با هم. دوم هم اینکه به قول معروف که میگن، مدینه گفتی و کردی کبابم. شدیداْ خوش به حال خودت و اون صبح زودت که اون هم دید که دنیای مستی چقدر باحاله. سوم هم اینکه فقط بالاغیرتاْ در این شرایطی که گفتی فقط تانگو برقص یا چاچاچا. یه موقع هوای لزگی رقصیدن به سرت نزنه ها...!!! و چهارم هم اینکه ما باز هم مخلصیم.
آخی..!! کارلو پونتی؟ اون تهیه کننده ی خیلی از فیلمهای خوب سینما بوده. حق زیادی گردن اهل فیلم و سینما داره. پس بخوانیم به نیت قربهّ الالله: الفاتحه.... ضمناْ خوشم اومد که اینو میشناختی و خبر مرگش توجه ات رو جلب کرده.
۱-تبریک برای اینکه بالاخره تونستی ۲-حالا وقتی اون بچه برات برقصه نمیدئنی چه کیفی داره ۳-تبریک برای سر کار گذاشتن من٬ حیف که یه کم بی دل و دماغم مگر نه کلی پات میومدم ۴-خیلی وقته مست نکردم حتی یه کوچولو ۵-خیلی وقته که سیگار فقط سیگاره بی مزه ۶-خیلی وقته که یه تاپ و یه دامن تنگ خیلی کوتاه با کفش پاشنه بلند هم نپوشیدم( راستش دقیق که میشم میبینم دلم هم تنگ نشده) اونی که الان میخوام یکی از این پنجره های خالیه... یعنی حتی یه دونشم سهم من نیست؟ ۷- دلم یه پنجره میخواد که باز شه به روی باغ سیب و بارون باشه و غروب و آهنگ یه پنجره باشه و قهوه بدون شیر و تلخ و سیگار پشت سیگار ( میخوام یه چند ثانیه خودم باشم و خدا ٬ دو دقه با هم خلوت کنیم.) ۸- بازم مبارک باشه به سر آرشیو جیانی سپردم یه رندشو واسه منم بگیره حالا به چه کارم میاد هنوز نمیدونم ولی حتما به یه کاری خواهد آمد. ۹-دیگه نمیگم دلم برات تنگه چون دست خودم کوتاهه٬ دیگه نمی گم دلم برات تنگه چون اصلا دلتنگی جزوی از خودم شده چون دلم واسه خودمم تنگه... ۱۰-مواظب فرشته کوچولوی نازت باش یه عکس بذار بتونم ببینمش...ببوسش
این رقص تموم نشد، خانوم؟ حالا وقتشه که یواش یواش دیگه از نفس بیفتی و خسته ات بشه و بری بشینی کنار و فقط در مقابل تشویق حضار، دستاتو در هم گره کنی و بکنی شون بالا( یه جورایی مثل فیدل کاسترو..!!) و هی خم و راست بشی. میتونی یه تکنوازی هم با سوت براشون اجرا کنی. ضمناْ به این شب عزیز بگو؛ مدینه گفتی و کردی کبابم... در مورد چهارمش شدیداْ باهاش احساس همدردی میکنم. و البته بقیه چیزای دیگه...
داستانش پیچیده ست سایه جان، ولی هیچ ربطی به پول و شغل و موقعیت اجتماعی نداره اصلا. ضمناٌ، شما که میدونستید من دیگه زهوارم داره در میره، نمیدونستید؟ بهمن ۵۷ که سهله، اگه کمی تمرکز داشته باشم شاید از ۲۸ مرداد هم بتونم چیزی به خاطر بیارم.!!
پس این هم داستان داره. یادته اون سال ۲۸ مرداد برف اومده بود.(چشمک)و از این جور خالی بندیها... ضمنا هیچ چیز ارزش اینو نداره که آدم آهسته آهسته بزرگ شدن دستها و حتی ناخنهای بچه اش رو از نزدیک نبینه.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
آرزوی جالبی داشتی...کاش آرزوهای همه اینقدر ساده و راحت دست یافتنی بود...
سلام . اول تعجب کردم
اما بعد ....
بیشتر تعجب کردم
موفق باشی
اول که ما خیلی مخلصیم خانم. هم از بابت سوغاتی و مهمتر اینکه آشتی هستیم با هم.
دوم هم اینکه به قول معروف که میگن، مدینه گفتی و کردی کبابم. شدیداْ خوش به حال خودت و اون صبح زودت که اون هم دید که دنیای مستی چقدر باحاله.
سوم هم اینکه فقط بالاغیرتاْ در این شرایطی که گفتی فقط تانگو برقص یا چاچاچا. یه موقع هوای لزگی رقصیدن به سرت نزنه ها...!!!
و چهارم هم اینکه ما باز هم مخلصیم.
آخی..!!
کارلو پونتی؟ اون تهیه کننده ی خیلی از فیلمهای خوب سینما بوده. حق زیادی گردن اهل فیلم و سینما داره.
پس بخوانیم به نیت قربهّ الالله: الفاتحه....
ضمناْ خوشم اومد که اینو میشناختی و خبر مرگش توجه ات رو جلب کرده.
۱-تبریک برای اینکه بالاخره تونستی
۲-حالا وقتی اون بچه برات برقصه نمیدئنی چه کیفی داره
۳-تبریک برای سر کار گذاشتن من٬ حیف که یه کم بی دل و دماغم مگر نه کلی پات میومدم
۴-خیلی وقته مست نکردم حتی یه کوچولو
۵-خیلی وقته که سیگار فقط سیگاره بی مزه
۶-خیلی وقته که یه تاپ و یه دامن تنگ خیلی کوتاه با کفش پاشنه بلند هم نپوشیدم( راستش دقیق که میشم میبینم دلم هم تنگ نشده) اونی که الان میخوام یکی از این پنجره های خالیه... یعنی حتی یه دونشم سهم من نیست؟
۷- دلم یه پنجره میخواد که باز شه به روی باغ سیب و بارون باشه و غروب و آهنگ یه پنجره باشه و قهوه بدون شیر و تلخ و سیگار پشت سیگار ( میخوام یه چند ثانیه خودم باشم و خدا ٬ دو دقه با هم خلوت کنیم.)
۸- بازم مبارک باشه به سر آرشیو جیانی سپردم یه رندشو واسه منم بگیره حالا به چه کارم میاد هنوز نمیدونم ولی حتما به یه کاری خواهد آمد.
۹-دیگه نمیگم دلم برات تنگه چون دست خودم کوتاهه٬ دیگه نمی گم دلم برات تنگه چون اصلا دلتنگی جزوی از خودم شده
چون دلم واسه خودمم تنگه...
۱۰-مواظب فرشته کوچولوی نازت باش یه عکس بذار بتونم ببینمش...ببوسش
۱: مرصی
۲: اوکی
۳: بیشین بینیم
۴: اوکی
۵: میدونم
۶: چی بگم؟
۷: اوکی
۸: اوکی
۹: اوکی
۱۰ : اوکی.
سلام سایه عزیز.درنوشته هایت سادگی وزیبایی چنان موج موج می زندکه بازدیدکننده ناخودگاه چشمانش را تا انتهای متنهایت میغلطاند.گفته بودلینک صفحه نرم افزارم بازنمیشودیک باردیگه امتحان کن.موفق باشیدنازنینم.
www.horizon2005.blogsky.com :sher
این رقص تموم نشد، خانوم؟
حالا وقتشه که یواش یواش دیگه از نفس بیفتی و خسته ات بشه و بری بشینی کنار و فقط در مقابل تشویق حضار، دستاتو در هم گره کنی و بکنی شون بالا( یه جورایی مثل فیدل کاسترو..!!) و هی خم و راست بشی.
میتونی یه تکنوازی هم با سوت براشون اجرا کنی.
ضمناْ به این شب عزیز بگو؛ مدینه گفتی و کردی کبابم...
در مورد چهارمش شدیداْ باهاش احساس همدردی میکنم.
و البته بقیه چیزای دیگه...
۱- خواهش میکنم .
۲- نوشته ای ( نظری - کامنتی ) از شما در وبلاگ من نیست که اشتباه برای من نوشته باشید . زیاد نگران نباشید .
۳- دلتان شاد .
سلام، جالب بود لذت بردم، خیلی عالی مینویسی امیدوارم بتونم دوست خوبی باشم براتون، راستی من دقیق متوجه نشدم چی میگین؟! کاش کمی بیشتر از خودتون مینوشتین
سلام
خیره!
حالا این بچه ی چندم هست؟
مگه کلا قراره چنننننننننننند تا داشته باشم؟
کاش ندیده بودمت...کاش....
تازه داغ دلم تازه شد٬ تو حسرت بغلت یه شب تا صبح اشک ریختم....
دل تنگی عادت بدیه که جدیدا پیدا کردم
منم داغ هههههام تازه شد.
شما بپرسید من راضیم به پا شکستگی.
خوشحال شدن همیشه خوبه.
این خاصیت زمین است
که ما
که تبار رانده شدگان باشیم
به پر و پای هم بپیچیم و
فرض کنیم عاشقیم !
=-=-=-=-=-=
نخندیا من تا حالا رقص یه دخترو از نزدیک ندیدم
ba salam.
az tabadole link ba eslah talabane khozestani khosh hal misham.
www.eslahat-khz.persianblog.com
movafgh va paydar bashid
ادرستو از قرنطینه دیدم .
دوست دارم وبتو !
دوستم داشته باش .
نیستی خانم.
نکنه پات شکسته؟
بابا ایوالله!!
اون کی بوده که دعا کرده پای تو بشکنه، نکنه مستجاب الدعوه باشه؟!!
اونی که بخواد رو دست دعاهای ما بلند شه باید خیلی کاردرست باشه.
من هستم عزیزم ولی وقت نیست.
هزاره سوم گمونم نه جنگ نفته نه آب.جنگ وقته.
داستانش پیچیده ست سایه جان، ولی هیچ ربطی به پول و شغل و موقعیت اجتماعی نداره اصلا.
ضمناٌ،
شما که میدونستید من دیگه زهوارم داره در میره، نمیدونستید؟
بهمن ۵۷ که سهله، اگه کمی تمرکز داشته باشم شاید از ۲۸ مرداد هم بتونم چیزی به خاطر بیارم.!!
پس این هم داستان داره.
یادته اون سال ۲۸ مرداد برف اومده بود.(چشمک)و از این جور خالی بندیها...
ضمنا هیچ چیز ارزش اینو نداره که آدم آهسته آهسته بزرگ شدن دستها و حتی ناخنهای بچه اش رو از نزدیک نبینه.