دیشب برگشتم.بعد از ۱۰ روز.جدی ۱۰ روز؟
مثل یه خواب بعد از ظهر کوتاه بود.
اولش رفتم اصفهان.سردوبارونی بود.یه بعد از ظهر رفتم کنار زاینده رود.البته نه جای شلوغش .رفتم اونجا که نزدیک باغ پرنده هاست.۲ نخ سیگار کشیدم توسرما.یکی به جای نسترن و یکی به جای دوست تازه پیدا شده ام .
تو هتل تا صبح قمار میکردیم.آشنا شدن با یه دوست جدید هم برام خیلی جالب بود.هنوز نور ملایم رستوران هتل عباسی رو یادمه.
۲ کتاب هم تو اصفهان کادو گرفتم:۸ کتاب سهراب سپهری و فرشته نزدیک است.
بعد به صورت کاملا غیر منتظره رفتم آبادان.
واییییییییییییییییی.جای همتون خالی.اهواز و مسجد سلیمون هم رفتم.یا به قولی:ام ای اس.
خیلی خوب بود.همه چیز خوب وعالی پیش رفت.چند تیکه فیلم وعکس هم گرفتم.تو آبادان یه کتاب کادو دادم به اسم قاضی.
حالا برگشتم.به همه اونایی که آپ کردن سرزدم.
الان هم دارم به آهنگ :این مای سیکرت لایف گوش میدم .لئونارد کوهن.
خوب خانم خوش اومدی...میبینم که نذرتو ادا کردی و سوغاتی های خوبی هم آوردی....واسه شعرت کامنت نمیذارم که ۵ شنبه به خودت بگم...اخه یه خط نوشته نمیتونه اونی رو بگه که من میخوام بگم...به هر حال خوشم با خوشیت...پس سعی کن خوش باشی
دلم اعتراض می خواد.یه اعتراض مدرن از اون انواعی که تا ییدشون می کنی.دلم اعتراض می خواد.خیلی مدرن و خیلی شدید.منتظر باش تا با همه ۲۷ ساله های دنیا از ادبیات مدرن و برهنگی بگم و به یادشون کنار زاینده رود و اگه نشد رو اروند سیگاری روشن کنم.دلم میخواد به یاد عزیزت با همه دخترای شمالی و کرجی و تهرانی و اروبایی چت کنم و دوست شم.من معترضم...
بابا چی کارش کردی اینقدر معترضه؟آقا بیاین بجای اینکه به یاد هم بیاین با هم سیگار بکشیم!!!آخه چرا؟منم گناه دارم