این روزها اتفاقی چند بیتی از لالایی های دوران کودکیم یادم افتاد.

یکیش این بود: لالا  لالا  گل لاله     پلنگ در کوه چه میخوانه.

که مادر بزرگم برام میخوند و باقیشو یادم نیست.

یکی ام این بود:

لالا میگم برات خوابت نمیاد

بزرگت میکنم یادت نمیاد

لالا کن کودک خوشرنگ و پنبه؟!

مامانت رفته با دنیا بجنگه

مامانت رفته به جنگ تباهی

الاهی بشکنه قلبش الاهی.

اینو عمه ام برام میخوند که باز هم باقیش یادم نیست.

راستی چرا باید دل مادری که رفته به جنگ تباهی بشکنه؟