حاجی جان...( با لحجه مشهدی)

اول قبل از هر چیزی بگم که چقدر دنیا گند شده  که مشغله فکری نصف مردم امور مالیه.

دوم اینکه اگه خدابخواد داره اتفاقات خوبی برای یکی از بچه ها که مدتی بود گرفتاری داشت میافته.بابتش خوشحالم.

سوم اینکه یه پسر بچه خوشگل و با هوش که داشت استعدادهاش حیف میشد چند روزیه که میره مهد کودک و کلییییییییی خوب شده از همه لحاظ.

یه بچه خوب و بااستعداد دیگه هم این روزها اخرین روزهای مهدش رو میگذرونه و از سال بعد میره مدرسه.خیلی دلواپسشم .اما تقریبا هیچ کاری از دستم بر نمیاد.قبلا ها فکر میکردم هیچ کاری تو دنیا نیست که نشه انجامش داد.

بعدش هم تشکر میکنم از همه دوستایی که خوشامد گفته بودن.مرصی.

بابا یه درویش مستجاب الدعوه ای یه شبی بشینه یه گوشه ای یه دعایی در حق ما بکنه بلکه گشایشی بشه.ناجور موندیم تو منگنه.

باز از اون موقع هاست که داریم رونده میشیم تا ته یه کوچه بن بست .البته همیشه تو اون لحظه ای که سینه به سینه دیوار میخورم و از ۶ جهت فقط جا برای ایستادن دارم یه هو پرت میشم تو یه اقیانوس یا دریا یا دریاچه یا حداقل یه حوض.

اقیانوس رو دروغ گفتم .چون اگه تو اقیانوس افتاده بودم به این زودیها از ۶ جهت تو سط دیوارها سرد و کثیف و نمنا ک محاصره نمیشدم.

خلاصه حاجی جان اگه خواستی شبی نیمه شبی درحقمون دعایی بکنی دعای اقیانوسی بکن.تا باز به این زودیها مزاحم نشیم که : اقا باز کفگیرمون خورده ته دیگ یه دعای دیگه لطفا.

حالم هم هنوز زیاد خوب نیست.اما شوق گپ زدن با شماها منو میاره پای کامپیوتر.خوش به حال همه اونایی که حالشون خوبه .ان شاالله همه همیشه خوب باشن.اینو از ته دل گفتم.

خوب دیگه ما رفتیم .زت زیاد.