زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

 

 

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه        هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه

 

دوباره این روزها هوای دوکوهه و شلمچه زده به سرم.چه قدر دوست دارم

تنها میرفتم دوکوهه و یه شب رو اونجا صبح میکردم و با تک تکشون حرف میزدم.

دلم میخواد یه شب تا صبح همونجا کنار حضورشون اشک بریزم.

 

دلم واسه ی تک تکشون تنگه.دلم میخواد دنبالشون بگردم.شاید اونجاها یه جایی گم شدن.میتونم دنبال نشونی هاشون بگردم شاید بتونم پیداشون کنم.

گیره ی بلند و کوتاه کردن بند کلاهی.در قمقمه ای.یا یه پوکه.

یه بار شلمچه رو زیر نگاه سنگین و پرسان و اخموی یه مشت نظامی ریشو دیدم.

اما دلم دوکوهه میخواد تنهای تنها.

 

پ ن :خاموش جان/نه جبهه بودم و نه مسافر کاروان.میتونی مخلصی خودتو و سالاری منو پس بگیری.هیچ وقت مثل اونهایی که خونه و آرامش و شهرشون رو رها کردن و با زن و بچه ماهها تو بیابون با نون و پنیر و اضطراب سر کردن نبودم اما/من هم هنوز با شنیدن صدای هواپیما و آژیر قلبم تند تند میزنه.من هم کسایی رو دارم که تو آرامگاه بالا سر قبرشون پرچم آویزونه.دوستایی دارم که تو پارکینگ خونهشون ویلچر پارک شده.مهمونهایی دارم که واسه نفس کشیدن از اسپری و قرص استفاده میکنن. و آشنایانی که میگن:به خاک پهلوونم قسم.

من هم مثل خیلی های دیگه زندگیم بوک مارک  داره.مثل:اون سالی که انقلاب شد دنیا اومدم.اون روز که مدرسه بمبارون شد...و...

ضمنا اگه نمیتونی بنویسی /همیشه سربزن تا خیالمون راحت باشه که /حداکثر پات شکسته ولی زنده یی.که سیاوش خوبه خوبه.که خوشبختی با نسیم موها وصورتت رو نوازش میکنه.

 

 

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
همسفر چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:41

کربلای جبهه ها یادش به خیر!!!!!!!!!!!

خاموش پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:57 http://quarantine.blogfa.com

مگه تو هم جبهه بودی؟!!
یا اینکه مسافر کاروانهای راهیان نور و این حرفا بودی؟
کم هستند از این جماعت نسوان که توی آرشیو خاطره هاشون بشه ردی هم از جبهه و جنگ پیدا کرد.
اگر پیدا شد من وظیفه دارم بگم خیلی مخلصم و خیلی سالاری اگه اون روزها تو هم بودی اون دور و برا...
جنگ چیز عجیبیه، در عین زشتی و کراهت توی خاطره ی آدمای درگیر با اون تبدیل به یه نماد سنگی میشه که هیچوقت پاک نمی شه.
یه چیزایی همراه خودش میاره که تا حالا ندیده بودی و البته یه چیزایی رو هم با خودش میبره که دیگه هیچوقت نمی بینی شون.
راجع به ننوشتن هم، یه کم قضیه پیچیده شده. نمیدونم چه جوری و یا اینکه اصلاْ باید توضیح بدم یا نه؟

خاموش دوشنبه 9 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:25 http://www.quarantine.blogfa.com/

1) اول که پام نشکسته و با اجازه تون زنده و سالمم.
2) نبودن در اون شرایط دلیل نمیشه که من مخلصیم رو پس بگیرم و شما هم سالار نباشی. اصلاً همینکه شما میتونی در من این احساس رو زنده کنی که نگاه کردن به هر موضوعی میتونه خیلی اختصاصی ولی دوست داشتنی و ارزشمند باشه، در من ایجاد وظیفه میکنه که تا بر مخلصی خودم و سالاری شما پافشاری بکنم.
3) ننوشتن، اگر نه صد در صد که عمدتاً متاثر از همون حس حضور و وحود نسیم و سیاوش هست که دارم یاد میگیرم زبان و قلم و همه چیزم مال اونا باشه و خوشبختی هیچ غیر از این نیست.
4) با این همه که شما به من محبت داری، فکر کنم کمی غیر منصفانه باشه اگر انتظار داشته باشی من حرفم رو در مورد اینکه خیلی سالاری و من هم مخلصم پس بگیرم.
5) همیشه سر میزنم. نوشته هایی که خوندنشون رو دوست دارم، به تزیین و تذهیب خوشبختی من کمک فراوان میکنند.
6) چشم.

بی بلا

نگار پنج‌شنبه 12 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:51

جنگ؛ واژه‌ای که متنفرم ازش!

احمد دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:00 http://www.ghairan-shar.blogfa.com/

سلام از اشنای با شما خوشحالم

"هشدار"

اعداد گرامی شهر ریاضی:

آگاه باشید، منهایی به نام خط خوابیده در شهر می چرخد، به او نزدیک نشوید. اگر شما را ببیند، تبدیل به صفر می شوید، خوب می‌دانید، صفر شدن برای شما اهالی محترم، برابر با مرگ است . این منها اسلحه‌های سرد و گرم زیادی دارد، چاقوی تیز و تفنگ سرپر.


ادامه داستان....

علی دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 18:52 http://www.iruiha.persianblog.ir

اگر شربتی برای تسکین "شهریوری" ها می داشتم / مثل ودکا / تا خود مرگ / سر می کشیدم / این آدم های نازکدل / حساس / که مهربانی و خشمشان / خوشی و ناخوشی شان / حتی دوستی هاشان / اشتباه فهمیده می شود / این همیشه نگران ها / که مبادا دلی را برنجانند / سر هر پیچی / دنیا از آنها می رنجد / آن وقت یا پرده ها را می کشند / یا در گوشه ی قهوه خانه ای می نشینند / و عبور روز و شب را / تنها تماشا می کنند / مبادا پا روی قلبی بگذارند. / یادم رفت بگویم / من هم شلمچه بوده ام / بی تفنگ / بی فانوسقه / آن وقت ها هنوز جنگ به دنیا نیامده بود / مراقب نینی باش / از جنگ حرف نزن، بیدار میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد