زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

زمانی برای مستی اسبها

هذیان در تب ۳۶۰ درجه

حتی اسم یه وبلاگ...

مست کرده بودم.بهار بود.من بودم و یه اکیپ از بچه ها.دل هممون پیاده روی میخواست.زدیم بیرون.شب بود.هوا ملس بود.بوی بهار نارنج مست ترم کرد.رفتیم تو کوچه ارمنی ها.همه پنجره ها باز بود بعضی ها رو تراسهاشون نشسته بودن.زدم زیر اواز که :دره مهتابی میشه

اما گل مهتاب   رو برکه های آب دلش میگیره...

انقدر با انر‌ژی و شاد این ترانه رو خوندم که خیلی ها از پشت پنجره هاشون برام کف زدن و تشکر کردن.اون هم میخندید.شاد بود.

شهریور همون سال تو جاده گرگان- ساری بودیم .اتفاقی نوبت رسید به همین ترانه که چنجر داشت پخش میکرد. هیچ کدوم حرفی نمیزدیم.یعنی مدتها بود که جز سلام علیک به ندرت حرفی بینمون رد وبدل میشد.چشم دوخته بودم به جاده.هوا ابری بود .دلگیر.

انگار باز به سرم زد که التماسش کنم.رو که بر گردوندم طرفش دیدم داره اشک میریزه .منم خودمو رها کردم .از بهشهر تا ساری این ترانه رو گوش کردیم.دوباره و دوباره.

دست دراز کردم و دستش رو گرفتم.اون موقع هنوز نامهربون نشده بودن دستاش.به پهنای صورت اشک میریختیم.سیمین غانم داشت میگفت: تو که دست تکون میدی         به ستاره جون میدی...

امشب اسم یه بلاگ جیگرم رو خون کرد:عشق من خواهرم.

گل گلدون من

ماه ایوون من

از تو تنها شدن

چو ماهی از آب

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ک.۸۷۴ پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 18:24

آدم تکون بخوره تو زندگی یه نشونه جا میمونه همیشه. کاش میشد آدم بود و نشانه‌ای جا نذاشت تا بعد مبدل بشه به خاطره و با دیدنش اینهمه تلخی بریزه به جان ادم.

زیستن یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 16:52 http://zistan.persianblog.com/

از تو تنها شدم ......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد